من در ابتدا خداوند را یک ناظر ، مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاهائی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم، شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم ...!
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.
و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی.
اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سختگیرتر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.
پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین
نتیجه عشق است. ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس.
ناامیدی از این چیز و آن چیز.
تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست. و برآنی که
شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را
تلف کرده ای.
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.
خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.
فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر. تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر.
راستی اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز، که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!
(عرفان نظرآهاری)
دوتا فنجون دو جفت چشم برای ..... هیچی ولش کن
چی بگم ؟ بگم از چشمای گریون ، بی خیال ... هیچی ولش کن
روزهای برفی و آفتابی و ابری همشون تو رو یادم میاره
اون روزای عاشقی ... هیچی ولش کن
می دونی وقتی دلم می گیره ، کجا میرم
شبونه میزنم تو کوچه ی ... هیچی ولش کن
صدای این تلفن تا درمیاد
می پرم تا بشنوم صدای ... هیچی ول کن
هنوزم وقتی می خوام برم ، یه جا فیلم ببینم
مثل اون وقتا میرم سینمای ... هیچی ولش کن
گاهی وقتا که هوا ابری میشه ، یاد قدیما می کنم
می زنم شبونه تو کوچه ها ... هیچی ولش کن
یادته شعرامو تو سر رسیدی گفته بودی
دادمش به دست تو ای بی وفا ... هیچی ولش کن
خونمون پنجره هاش رو به تموم تهرونه
همه جا مونده هنوز جاپاهای ... هیچی ولش کن
می دونی دلم گرفته به خدا خسته شدم
از همون لحظه اول به تو وابسته شدم
اما تو ... هیچی ولش کن
تو این دوره زمونه کم عشقی هست بمونه
تو گفتی عشق من و تو تا آخرش ... هیچی ولش کن
تموم عشقمو زندگیمو گذاشتم برات
یادته گفتی می مونم تا آخر باهات اما چرا رفتی ... بی خیال هیچی ولش کن
گفتم قلبم قابل نداره ورش دار ببر هرجا که میخوای
اما اینو بدون عالم عشق وفا نداره ولی تو گفتی ... هیچی ولش کن
گفتم دل من تنگه و غم تو قلبم یه عالمه
چرا دوستم نداری این همیشه سوالمه
بعدش تو گفتی ... هیچی ولش کن
آره لحظه جدایی پره از غم رهایی پره از بارون چشمام
دیگه هم تو رو ... هیچی ولش کن
می خوام بگم می سپارمت به سرنوشت
خدا خودش عشق ما را اینجور ... هیچی ولش کن
می خوام بگم می سپارمت به روزگار
عشقت رو هم میدم به باد بعدشم ... هیچی ولش کن
حالا دیگه میگم برو خدا باهاته منم دعام باهاته
آخره قصه رو ، این دل شکسته رو هم ... هیچی ولش کن
خضاب شده= رنگ شده
مقام مِنا = منا اهل البیت علیه السلام
ای روشن ترین آیه ی حضور خدا ، پاک ترین نمونه ی آفرینش ،
چشم های ما ناتوان از دیدن توست. گویی غیبت پرده ای است که بر چشم های ما کشیده اند
و هر از چند گاهی پرده از دیدگان آسمانیان و ملکوتیان برمی دارند تا خورشید را ببینند .
خوشا سعادت آن آسمانیان که تورا دیده اند .
ای موعود ای نور سینه مومنان!
حضورت را به روشنی حضور خورشید پشت ابر در می یابیم و
بر تیرگی دل خویش می نالیم و اسارتمان در بند جسم خاکی را اندوه می خوریم .
خوشا حضور تو ای مهدی عزیز. ای عزیز خدا.
آیا امروز به فردایی که سیمای تورا به چشم بنگریم خواهد رسید ؟
آیا آن روز که به جویبار رحمتت
درآییم و از چشمه های زلال تو سیراب شویم خواهد آمد ؟
خوشا زمینی که قدمگاه
توست !
کاش می دانستیم که کجا را برای ماندن برگزیده ای و قدم سعادت بر
کدام خاک می نهی ؟
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
مریم حیدر زاده